سادگورو: کلمه «کاشی» در لغت به معنای درخشان بودن یا بهطور خاصتر، برج نور است. مارک تواین گفت که کاشی از افسانه قدیمیتر است. هیچکس نمیتواند تاریخ این مکان را رمزگشایی کند. وقتی حتی به آتن هم فکر نمیشد، کاشی وجود داشت. زمانی که رُم حتی در ذهن مردم وجود نداشت، کاشی وجود داشت. زمانی که مصر وجود نداشت، کاشی وجود داشت. همینقدر کهن است و بهعنوان ابزاری به شکل شهر ساخته شده است که اتحادی بین «خُرد» و «کلان» به ارمغان میآورد – این انسان کوچک میتواند امکان خارقالعاده اتحاد با واقعیت کیهانی را داشته باشد و لذت، وجد و زیبایی یکی شدن با طبیعت کیهانی را بشناسد.
زمانی که مصر وجود نداشت، کاشی وجود داشت. زمانی که رُم حتی در ذهن مردم وجود نداشت، کاشی وجود داشت.
در این کشور ابزارهای بسیاری ازایندست وجود داشتهاند، اما ایجاد شهری مانند این یک جاهطلبی دیوانه کنندهاست - و آنها این کار را هزاران سال پیش انجام دادند. ۷۲۰۰۰ زیارتگاه وجود داشت، همانند تعداد نادیها در بدن انسان. کل فرایند مانند تجلی یک «بدن انسان عظیم» است برای برقراری ارتباط با یک بدن کیهانی بزرگتر. به همین دلیل است که یک سنت کامل شکل گرفت که اگر به کاشی بروید، همین کافی است. دیگر نمیخواهید آنجا را ترک کنید، چون وقتی با طبیعت کیهانی ارتباط پیدا میکنید، چرا باید بخواهید جای دیگری بروید؟
امروز، تصور ما از علم به آیفون جدید محدود شده است. اما اگر بخواهید به آن بهعنوان دانشی نگاه کنید که در جهت سعادت نهایی انسان است، این همان است. هیچ کاری بهتر از این نمیتوانید انجام دهید. این یک دین یا نظام اعتقادی نیست. این نبوغ انسانی در خصوص چگونگی دسترسی به فراسو است. این بینظیرترین تلاشی است که تاکنون روی این سیاره انجام شده است. هیچ شَکی در این نیست.
سادگورو: مهمترین چیز در زندگی انسان این است که محدودیتهای بدن خود را بشناسد. دیروز متولد شدید و فردا به خاک سپرده خواهید شد. فقط امروز فرصت دارید زندگی کنید. این ماهیت هستی است. و قبل از رسیدن مرگ، زندگی باید شکوفا شود. بنابراین در سراسر کشور، ما هر مکانیزم ممکنی را که میتوانیم برای این منظور استفاده کنیم، راهاندازی کردیم. مکانیزمهای زیادی مانند این وجود دارد. متأسفانه، بیشتر آنها خراب شدهاند، از جمله کاشی که بهطور عمده مختل شدهاست، اما بخش انرژی آن هنوز تا حد زیادی زنده است. این به این دلیل است که وقتی فضاهایی با این طبیعت از جمله دیانالینگا را تقدیس میکنیم، ساختار فیزیکی همیشه فقط یک داربست است. بهطور کلی، افسانه میگوید که کاشی در بالای تریشول یا نیزه سهشاخهی شیوا قرار دارد، نه روی زمین.
بهطور کلی، افسانه میگوید که کاشی در بالای تریشول یا نیزه سهشاخهی شیوا قرار دارد، نه روی زمین.
آنچه من در تجربه خود میبینم این است که ساختار واقعی کاشی تقریباً ۱۰ متر بالاتر از سطح زمین است. اگر کمی عقل داشتیم، نباید چیزی بیش از ۱۰ متر ارتفاع میساختیم. اما ساختیم، زیرا عقل همیشه یک ماده بسیار کمیاب در جهان بوده است. و بر اساس محاسبات هندسی، ساختار انرژی میتواند تا ۲۱۹۵ متر ارتفاع داشته باشد. به همین دلیل آن را «برج نور» نامیدند، زیرا کسانی که چشمانی برای دیدن داشتند، دیدند که این بنایی بسیار بلند است. و به همینجا ختم نشد، دسترسی به فراسو را برایتان فراهم کرد. ایده این است که چیزی را بهدست آوریم که انسان بتواند در درون خود به آن دست یابد، از طریق یک سازوکار سازمان یافته که از عصارهی خالص شدهی هزاران سال تجربهی آگاهانهی بسیاری از انسانها به دست آمده است. اگر بخواهید همهچیز را خودتان از نو کشف کنید، مثل این است که دوباره چرخ را اختراع کنید و بیدلیل از فرایندهای دردناک زیادی عبور خواهید کرد. اما اگر بخواهید از طریق دانستههای دیگران به این درک برسید، باید فروتنی داشته باشید.
این سازوکار برای این طراحی شده بود که انسانهای زیادی بتوانند از طریق آن منتقل شوند. مردم آمدند و انواع روشها و سازوکارها را به وجود آوردند. در برههای، بیش از ۲۶۰۰۰ معبد وجود داشت - که هرکدام روش خاص خود را برای رسیدن انسان به تعالی داشتند. این ۲۶۰۰۰ معبد، معبدهای کوچکتری در اطراف خود ایجاد کردند و بخشهای مختلف معبد اصلی نیز به معبدهای کوچک تبدیل شدند - بهاینترتیب تعداد آنها به ۷۲۰۰۰ رسید، زمانی که این سازوکار به نام کاشی به اوج شکوه خود رسیده بود. این اتفاق یکشبه رخ نداد. هیچکس نمیداند که ساختار اصلی در کدام دوره شکل گرفته است. آنها میگویند که حتی سونیرا، که قدمتی حدود ۴۰۰۰۰ سال دارد، به دنبال چیزی به اینجا آمده است. آن زمان آنجا همان وقت هم شهری پررونق بود.
از نظر قدمت، هیچکس نمیداند دقیقاً چقدر قدمت دارد. شیوا میخواست اینجا بیاید چون شهربسیار زیبایی بود. قبل از آمدن او هم آنجا شهری شگفتانگیز بود. همین چند سال پیش، آنها سه لایه معبد را کشف کردند که همگی برای مدت طولانی بسته بودند. این بدان معناست که شهر در یک دوره زمانی غرق شد و بارها و بارها بازسازی شد، یکی بر روی دیگری. شهر سه تا پنج لایه دارد، زیرا زمین طی زمان خود را بازیافت میکند.
سادگورو: افسانه کاشی بر اساس این اصل است که خود شیوا در اینجا زندگی میکرد. اینجا مکان زمستانی اوست. او بهعنوان یک زاهد در مناطق بالای هیمالیا زندگی میکرد، اما زمانی که با یک شاهزاده خانم ازدواج کرد، باید سازشهایی انجام میشد. و از آنجایی که مردی باوقار بود، تصمیم گرفت به دشتها نقل مکان کند، زیرا کاشی در آن زمان باشکوهترین شهر ساخته شده بود.
«اگر قرار است پادشاه شوم، شیوا باید برود، زیرا با حضور او، پادشاهی من کارساز نخواهد بود. مردم دور او جمع خواهند شد.»
داستان زیبایی وجود دارد. شیوا به دلایل سیاسی کاشی را ترک کرد. خدایان میترسیدند که اگر کاشی به درستی اداره نشود، ارتعاش خود را از دست بدهد، بنابراین از دیووداسا خواستند که پادشاه شود. اما او یک شرط گذاشت: «اگر قرار است پادشاه شوم، شیوا باید برود، زیرا با حضور او، پادشاهی من کارساز نخواهد بود. مردم دور او جمع خواهند شد.» بنابراین شیوا به همراه پارواتی به کوه ماندارا رفتند، اما او نمیخواست در آنجا بماند. او میخواست به کاشی بازگردد، بنابراین ابتدا پیکهایی فرستاد. رفتند و بهقدری شهر را دوست داشتند که دیگر برنگشتند.
سپس شیوا ۶۴ زن آسمانی را فرستاد. او گفت: «شاه را بهنوعی فاسد کنید. وقتی ایرادی در او پیدا کردیم، میتوانیم او را بفرستیم تا وسایلش را جمع کند و من برمیگردم.» آمدند و خودشان را در سراسر جامعه جا انداختند و میخواستند جامعه را به فساد بکشانند. اما آنقدر این مکان را دوست داشتند که مأموریت را فراموش کردند و ساکن شدند.
سپس سوریا دوا را فرستاد. او هم آمد - تمام معابد آدیتیا در کاشی برای او هستند - آنقدر آن را زیاد دوست داشت که دیگر برنگشت. سوریا دوا به قدری شرمنده و ترسیده بود که نتوانست مأموریت شیوا را انجام دهد زیرا عشق او به شهر از تعهدش به مأموریت بیشتر بود، بنابراین بهسمت جنوب رفت، به یک طرف تمایل پیدا کرد و ساکن شد.
سپس شیوا برهما را فرستاد. برهما خودش آمد و آن را دوست داشت، و دیگر بازنگشت. سپس شیوا گفت: «من نمیتوانم به هیچیک از این افراد اعتماد کنم» و او دو تا از مورد اعتمادترین گاناهای خود را فرستاد. هر دوی آنها آمدند - آنها نتوانستند شیوا را فراموش کنند، آنها افراد او هستند - اما آنها آنجا را بسیار دوست داشتند و فکر کردند: «این تنها جایی است که شیوا باید زندگی کند، نه کوه ماندارا.» سپس دواراپالاکهای این شهر شدند.
شیوا دو نفر دیگر، گانشا و دیگری را فرستاد که آمدند و اداره شهر را به دست گرفتند. شروع کردند به آماده سازی شهر، نگهبانی از شهر، و گفتند: «به هر حال شیوا باید بیاید، برگشتن ما فایدهای ندارد.» سپس دیووداسا با موکتی وسوسه شد. او به هیچگونه فسادی نیفتاد، بلکه با موکتی وسوسه شد و آن را گرفت. بعد شیوا برگشت.
همه اینها داستانهایی است که به شما بگوید چقدر مردم آرزوی حضور در اینجا را داشتند، نه بهخاطر لذت، بلکه به دلیل امکانی که شهر ارائه میدهد. شهر فقط یک محل سکونت نبود. این مکانیزمی بود برای فراتر رفتن از همه محدودیتها. این مکانیزمی بود برای اینکه این موجود ریز و کوچک بتواند با ارگانیسم بزرگتر کیهان ارتباط برقرار کند.
سادگورو: واراناسی، بنارس یا کاشی - نامهای زیادی دارد. این قدیمیترین شهر روی کره زمین است. تا جایی که حافظه بشری یاری میکند، از شهری بزرگ به نام واراناسی صحبت میکنند که بین دو رودخانه وارونا و آسی ساخته شدهاست.
سادگورو: زمانی در این کشور مردم معتقد بودند که اگر وارد این شهر شوید به رهایی میرسید، زیرا فضای بسیار قدرتمندی بود. مهمتر از همه، قلب شهر ویشوانات بود. این معبد مدتها پیش ویران شد، اما گمان میرود که توسط خود آدییوگی تقدیس شده باشد. در چند قرن اخیر، بهویژه در شش تا هفت قرن اخیر، کاشی سه بار با خاک یکسان شد. ۲۶۰۰۰ زیارتگاه در کاشی وجود داشت، اما امروزه تنها ۳۰۰۰ زیارتگاه وجود دارد، زیرا همه آنها به طور سیستماتیک در طول تهاجمها تخریب شدند. معبد ویشوانات کاشی، که هستهی مرکزی کاشی است، باید مکانی شگفتانگیز بوده باشد که توانسته مردم را از سراسر جهان بهسوی خود جذب کند. بدشانسی است که ما در زمان اوج شکوه و عظمت آن زنده نبودیم. سه بار خراب شد و سه بار به هر شکل ممکن دوباره ساخته شد.
سپس، زمانی که اورنگزیب آمد، دید که اگر آن را ویران کنید، این افراد دوباره آن را میسازند، زیرا این یک دین تحت رهبری یک فرد در جایی نیست، بلکه چیزی است که در خانه ها و قلبهای همه زندگی میکند. این چیزی نیست که برایش تبلیغ شود. این ارتباطی است که مردم برقرار کردهاند. این یک باور نیست، بلکه با یک تجربه و ارتباط خارقالعاده با بقیه هستی هدایت میشود. وقتی این را دید، تصمیم گرفت مسجدی در قلب معبد ویشوانات کاشی بسازد. او کل معبد را ویران کرد اما بخش کوچکی از معبد را بهعنوان هشدار و درسی برای مردم این فرهنگ باقی گذاشت که شما نمیتوانید آنچه را که بر معبد انجام شده است، اصلاح کنید. این جایی است که لینگای ویشوانات کاشی در حال حاضر قرار دارد. خارج از محوطه معبد است. قبلاً در محرابِ ویشوِشوارا قرار داشت. اکنون مرکز مسجد است که کل منطقه مرکزی از شمال به جنوب را پوشش میدهد.
وقتی لینگا برداشته و بیرون انداخته شد، میخواستند آن را در جایی بیندازند که نتوانید پیدایش کنید. نمیدانیم که آن را فقط بیرون انداختند یا شکستند و سپس بیرون انداختند. عدهای میگویند دو تکه وجود دارد و از روی احساس و عشق خود سعی کردند آنها را به هم وصل کنند. و داستانی وجود دارد که چاهی به نام گیانواپی وجود دارد. گیانواپی به معنای چاه دانش است. میگویند مردم لینگا را در این چاه پنهان کرده و حفظ کردند تا بهطور کامل از بین نرود. و بعد از اینکه اوضاع آرام شد، بیرون آوردند و بیرون در گوشه جنوبی در جایی مستقر کردند. حتی نمیدانم همان لینگا است یا نه. مردم میخواهند آن را جایگزین کنند تا ایمان مردم حفظ شود، در غیر این صورت مردم از نظر روانی دچار شکست میشوند که آن از بین رفته است. شاید کسی آن را جایگزین کرده باشد، یا شاید واقعاً آن را حفظ کرده باشند. شاید شکسته و دوباره سر هم شده یا شاید لینگای جدیدی ساختهاند. ما نمیدانیم.
سادگورو: وقتی به کاشی رفتیم، از دیدن مراسم خاصی که آنها در معبد ویشوانات در عصر انجام میدادند شگفتزده شدم. این روند در مورد ساپتاریشیها، هفت شاگرد اول شیوا، آدییوگی است. وقتی از ساپتاریشیها خواسته شد که بیرون بروند و تدریس کنند، درحالیکه میرفتند، از او پرسیدند: «وقتی از تو دوریم، چگونه شما را پرستش کنیم، چگونه به شما دسترسی پیدا کنیم؟» پس به آنها فرایندی داد و گفت: «هرجا که هستید، این کار را انجام دهید، من آنجا با شما هستم.» تا به امروز در معبد ویشوانات حفظ شده است. این را ساپتاریشی آراتی مینامند. یک سیستم پیچیده است. افرادی که اکنون این کار را انجام میدهند چیزی در مورد آن نمیدانند، اما فقط این روند را ادامه میدهند.
این کاهنان هیچچیز در مورد انرژی خود یا کاری که میتوان انجام داد نمیدانند، اما به فرایند پایبند ماندهاند و چنین پدیدهای را آنجا ساختهاند. کاملاً فوقالعاده بود.
مانند استفاده از تلفن همراه است - شما واقعا نمیدانید چگونه کار میکند، اما فقط یاد میگیرید که از آن استفاده کنید و برای شما کار میکند. به این ترتیب، این افراد فناوری آن را نمیدانند، اما میدانند چگونه آن را محقق کنند. آنها فقط سیستم را همانطور که هست حفظ کردهاند و این فرایند را در عصر برای حدود یک ساعت و نیم انجام دادند. آنها انبوهی از انرژی ساختند. من فقط آنجا نشسته بودم و باورم نمیشد این کاهنان این کار را میکنند. هرگز تصور نمیکردم که بتوانند این کار را انجام دهند. میدانم برای انجام آن، چه کاری لازم است، اما نه به این شکل. برای انجام این کار در ایشا ما باید خیلی کارها را انجام دهیم، زیرا چنین فرایندی نداریم. ما افراد را در چنین شرایطی قرار میدهیم و انرژی زیادی ایجاد میکنیم تا همه بتوانند این را تجربه کنند. این کاهنان هیچچیز در مورد انرژی خود یا کاری که میتوان انجام داد نمیدانند، اما به فرایند پایبند ماندهاند و چنین پدیدهای را آنجا ساختهاند. کاملاً فوقالعاده بود.
ببینید چه اتفاقی افتاد وقتی که سادگورو از کاهنان ویشوانات کاشی دعوت کرد تا ساپتاریشی آراتی قدرتمند را در حضور آدییوگی در یوگِشوار لینگا در مرکز یوگای ایشا در کوئیمباتور اجرا کنند..
به این اثر مسحور کننده ویشواناتاشتاکام توسط نواهای ایشا گوش دهید.
«کاشی کراما» سفری معنوی در دل شهر مقدس کاشی است که توسط برنامهی «پیادهرویهای مقدس ایشا» برگزار میشود. شرکتکنندگان در این سفر از مکانهایی با اهمیت معنوی بازدید میکنند و در بخشی از این سفر، از امتیاز نادری برخوردار میشوند: ساتسانگی ویژه با سادگورو در کاشی.
برای اطلاعات بیشتر در مورد کاشی کراما اینجا کلیک کنید.
سادگورو: تا زمانی که در پی رهایی هستید، آنچه انجام میدهید و چگونگی انجامش مهم نیست. تا زمانی که قصد اصلی شما انحلال باشد، مهم نیست که چگونه آن را انجام دهید. در کاشی معبدی خاص وجود دارد که اگر کسی میخواست به رهایی برسد، در آن ارّهای چوببری وجود داشت که در زبان محلی به آن کاروات میگویند. حتی اکنون، این لینگا، کاروات لینگا نامیده میشود. مردم از مسافتهای دور سفر میکردند و خواهان «کاروات» بودند؛ یعنی میخواستند در معبد، در برابر لینگا، با ارّه به دو نیم شوند. این لینگا به همین منظور ساخته شدهاست. آنها از اره برای بریدن یک انسان از بالای سر استفاده میکردند. در ابتدا، این کار فقط برای برش به یک نقطه خاص برای باز کردن ساهاسرار انجام میشد. این کار با دقت توسط افرادی انجام میشد که میدانند چهکار کنند تا زندگی آزاد شود. بهروشنی دو بُعد وجودت را از هم جدا میکند و تو را از درون رها میسازد. الان آن را امتحان نکنید! مدتی است که ممنوع شده است. من فقط سعی میکنم به شما بگویم که آنها تا چه حد مایل به رفتن بودند، زیرا موکتی اینقدر مهم در نظر گرفته میشد - شما باید در این زندگی به آن برسید.
آنها از اَره برای بریدن انسان از بالای سر استفاده میکردند. در ابتدا، این کار فقط برای برش به یک نقطه خاص برای باز کردن ساهاسرار انجام میشد.
بسیاری از حکیمان و اولیای الهی هستند که به کاشی کاروات اشاره کردهاند، از جمله میرابای و سورداس. میرابای کریشنا را تهدید میکند: «اگر تو نیایی، من به کاشی کاروات میروم.» او را تهدید میکند: «اگر برای من ظاهر نشوی، میروم و خودم را با ارّه میبرم.» در زمان بریتانیا آن را ممنوع کردند، اما همچنان مردم میرفتند و روی اَره میافتادند. سپس اره را برداشتند. گفته میشود که این اره درحالحاضر در یکی از موزههای بریتانیا است.
پانچاکروشی یاترا یکی از مهم ترین پادا یاتراهایی است که توسط زائران در اطراف ماندالای مقدس کاشی انجام میشود..
در طول این مسیر ۱۰۸ زیارتگاه وجود دارد که زائران با پای پیاده به آنها سفر میکنند. پنج روستای بزرگ وجود دارد که زائران میتوانند در آنها استراحت کنند و شب را بمانند. حتی امروز نیز مهمانسراهایی که چند صد سال پیش توسط پادشاهان ساخته شدهاند، هنوز سالم هستند..
هنگامی که در مسیر پانچاکروشی در جهت عقربههای ساعت حرکت میکنید، همه معابد در سمت راست جاده قرار دارند و مرز بیرونی حوزه پانچاکروشی را مشخص میکنند..
پانچاکروشی یاترا با غسل در رود گَنگ در مانیکارنیکا گات آغاز میشود. اولین معبد بزرگ در این مسیر معبد آدیکارمادهِشوار است. لینگای اینجا توسط حکیم کارمادِشوار تقدیس شده است.
در کاشی کاندا پورانا گفته میشود که یاکشاها و گاناها همیشه روی درختان و نزدیک آبها زندگی میکردند. در این مسیر زیارتگاههای آنان نیز به همین صورت قرار گرفته است..
دومین معبد در مسیر، بیماچندی ماندیر است. گفته میشود که این معبدِ دورگا توسط یک گانداروا که دِوی را در اینجا میپرستیده است، تأسیس شدهاست. گفته میشود که او از تمام سرسپردگانی که بهدنبال رحمتش هستند همچون فرزند خود محافظت میکند و آنها را با سلامتی و رفاه برکت میدهد..
سومین معبد دهالی وینایاک است. این معبد مستقیماً در راستای معبد ویشوانات کاشی قرار دارد و نیمهراه یاترا را مشخص میکند. میگویند قبل از ورود به کاشی، لرد راما در اینجا مراقبه کردهاست.
چهارم معبد رامِشوارام است. گفته میشود این معبد کپی معبد رامِشوارام در جنوب هند است. در سواحل رودخانه وارونا واقع شده است و شمالیترین نقطه یاترا را مشخص میکند..
در متون مقدس آمدهاست که تمام لینگاهای کاشی ماندالا به چهل و دو نوع تقسیم میشوند. در معبد کاپیلادهارا، همهی چهل و دو نوع در یک شکل واحد وجود دارد. معابد پاساپانی وینایاکا و کاپیلادهارا نقطه پایان پانچاکروشی یاترا را مشخص میکنند..
سادگورو: بایراوا کسی است که شما را فراتر از ترس میبرد. کالا بایراوا ترس از زمان است – نه ترس از مرگ – زیرا زمان اساس ترس است. اگر زمان نامحدودی داشتید، مهم نبود، اینطور نیست؟ اگر از ترس زمان رها هستید، کاملاً از ترس رها هستید.
آنچه میتوانست در طول زندگیهای بسیار اتفاق بیفتد، در یک میکروثانیه برای شما اتفاق میافتد، اما با شدتی که نمیتوانید تحمل کنید.
کالا بایراوا شکل کُشنده شیوا است. تضمین شده بود که اگر به کاشی بیایید، هرجور موجود بیارزشی هم که بوده باشید، به رهایی میرسید. پس همهی موجودات بیارزش شروع به آمدن کردند، چون بد زندگی کرده بودند و میخواستند بهطور باشکوهی بمیرند، بنابراین او گفت: «باید نظارتی وجود داشته باشد.» شیوا شکل کالا بایراوا به خود گرفت تا آنچه را که بیاراوی یاتانا نامیده میشود انجام دهد. این بدان معناست که وقتی لحظه مرگ فرا میرسد، با تمام آنچه که بودهاید، زندگیهای متعدد شما در یک لحظه با شدت زیاد اجرا میشود، و هر لذت و دردی که باید برای شما اتفاق بیفتد، همه اتفاق میافتد. آنچه میتوانست در طول زندگیهای بسیار اتفاق بیفتد، در یک میکروثانیه برای شما اتفاق میافتد، اما باشدتی که نمیتوانید تحمل کنید. یاتانا به معنای نهایت رنج است. این چیزی است که در جهنم برای شما اتفاق میافتد، اما او آن را اینجا برایتان انجام میدهد.
وقتی میخواهید چنین کاری را انجام دهید، به یک نوع لباس مناسب نیاز دارید. شیوا لباس مناسبی پوشید و به کالا بایراوا تبدیل شد تا بایراوی یاتانا را برای شما ایجاد کند. او چنان درد خارقالعادهای ایجاد میکند که تصورش را هم نکردهاید، اما فقط برای یک لحظه تا پس از آن، چیزی از گذشته در شما باقی نماند.
هشت معبد کالا بایراوا در هشت جهت اصلی کاشی قرار دارند و از کل ماندالا محافظت میکنند. اینها عبارتند از: اونمات بایراوا، کرودانا بایراوا، کاپالا بایراوا، آسیتانگا بایراوا، چاندا بایراوا، رورو بایراوا، بیشانا بایراوا و سامهارا بایراوا.
در کاشی کاندا پورانا گفته شده است که منطقه کاشی کشِترا بر روی نیزه سهشاخهی شیوا قرار دارد و سه معبد اصلی، سه نقطه اصلی نیزه سهشاخه را تشکیل میدهند. این سه معبد اصلی بهعنوان تکیهگاه برای ماندالا عمل میکنند. آنها عبارتند از: اومکارِشوارا در شمال، ویشوِشوارا در وسط و کِدارِشوارا در جنوب. هر معبد، کاندا یا حوزه نفوذ خود را تشکیل میدهد.
سادگورو: کاشی پُر از آیین است. این مرکز آیینها بود. هیچچیز به اندازه انجام کاری درونی مطمئن نیست – این بهترین راه برای انجام آن است. وقتی که به یک فرایند معنوی وارد شدهاید، باید به همان اتکا کنید. اما این مراسمها برای عموم مردم بود. آنها نمیدانند چگونه با خودشان کاری انجام دهند، اما به اندازه کافی میدانند که باید کاری با آنها انجام شود. وقتی که اینگونه باشد، ابزاری مانند کاشی و مراسم پیچیدهای که همراه با آن بودند، بسیار مفید هستند زیرا قادرند مردم را بهصورت جمعی مدیریت کنند.
سادگورو: آب عنصر مهمی برای بقای شماست. هفتاد درصد بدن شما فقط آب است. یک روز اگر آب برای نوشیدن نداشته باشید، آب بهطور طبیعی تبدیل به خدا میشود، اینطور نیست؟ بنابراین ما آبی که در رودخانه جاری است را بهعنوان منبع بقای خود میشناسیم.
گانگا آراتی بهطور سنتی هر شب هنگام غروب خورشید در ساحل رودخانه در کاشی اجرا میشود. این یک فضای زیبا است که میتوانید از آن لذت ببرید و اگر اجازه دهید یک فرایند قدرتمند است. اساسیترین جنبه یوگا به نام بوتا شودی شناخته میشود، که در مورد کار در جهت ایجاد نوعی رهایی از عناصر پنجگانه است، زیرا آفرینش فقط شیطنت پنج عنصر است. در بوتا شودی، سادانای زیادی برای هر جنبه وجود دارد - برای زمین، باد، آتش، آب و فضا. ما نه تنها در برابر پنج عنصر تعظیم میکنیم تا برای ما خوب عمل کنند، بلکه سازوکارهایی نیز میآموزیم تا آنها را وادار کنیم که بهخوبی عمل کنند. تنها در صورتی که این پنج عنصر در عملکرد منسجم باشند، بدن مناسب و زندگی مناسبی خواهید داشت.
برجی از نور، با ارتفاعی بیاندازه،
دسترس کیهانیِ این شهر مبارک،
مردان را از هر قشری فراخواند. صنعتگران و بازرگانان،
دانشمندان و روحانیون، تجار و درویشان،
سازندگان و قایقرانان. جستجوگران از هر نوع،
برای مکیدن از پستان ابدیت، هجوم آوردند.
مادر گنگ، پیچی غریب خورد، تا
این فضای مقدس را در آغوش بگیرد. حتی خداوند بزرگ
شامبو، با افسونش به دام افتاد.
کاشی بزرگ، در لایههای حافظه انسان گم شد،
اکنون بیفیضمانده، توسط انبوه مهاجمان،
و دست کسانی که بیهیچ تقدسی،
تنها با آزمندی و سستی
از بدترین نوع، آن را اداره میکنند.
باشد که کاشی مبارک، دوباره برخیزد،
و همگان را با نور قدسی خود
لمس کند.
گنبدها و برجهای سنگی و فلزی،
کاخها و مجالس، برای لذت و
هدف. مدارس و معابد، برای پیگیریهای
این جهان و فراتر از آن، همه اینها و بیشتر،
شهری را میسازند که مردم بنا میکنند.
اما شهری با برجی از نور،
و سکوهای سوزاندن مردگان که ابدی میسوزند،
فقط با آرزوی حل شدن.
جایی که مرگ فراتر از زندگی مقدس است.
شهری ساخته شده برای مرگ و انحلال،
جایی که زندگی با
آگاهی از اینکه فردایی وجود ندارد اتفاق میافتد.
برجی از نور که نهتنها هر آنچه هست را روشن میکند،
بلکه آنچه را که نیست
را نیز — شیوا.
سادگورو: داستانهایی در پس چگونگی پیدایش مانیکارنیکا گات وجود دارد. پارواتی به دستور شیوا گوشوارهاش را انداخت. ویشنو بهعنوان یک مرد شجاع، خواست آن را بردارد، اما در زمین فرو رفت. بنابراین او از دیسک خود برای حفر مکان استفاده کرد. حفر کرد و حفر کرد و حفر کرد. آنقدر عرق ریخت که گودال از عرق خودش پُر شد، اما نتوانست گوشوارهی پارواتی را پیدا کند، چون هرچه بیشتر میکَند، گوشواره عمیقتر میرفت. شیوا به ویشنو گفت: «باشه، تمام شهر مال من است. اما تو این مکان را نگه دار زیرا عرق خود را در این کار گذاشتهای..» آن تبدیل به مانیکارنیکا شد.
سؤال: گفته میشود که اگر در مانیکارنیکا گات سوزانده شوید، روشنضمیر خواهید شد. آیا اینطور است؟
سادگورو: بازاریابی را با واقعیت اشتباه نگیرید! این فقط بازاریابی نیست، اما همیشه یک محصول وجود دارد و سپس بازاریابی. گاهی اوقات در یک جامعه، بازاریابی بزرگتر از محصول میشود. در همهجای دنیا این اتفاق میافتد.
زندگی در کاشی به این معنی است که جهتگیری شما متوجه خانوادهتان، لذتهای دیگر یا همان احساسات و هیجانات معمول نیست. جهتگیری شما متوجه آرامش و شکوفایی درونیتان است.
شما دارید جهتگیری را با هدف اشتباه میگیرید. وقتی میگوییم باید در مانیکارنیکا سوزانده شوید، به این معنی است که باید آخرین قسمت زندگی خود را در کاشی بگذرانید. این جهتگیری است. زندگی در کاشی به این معنی است که جهتگیری شما متوجه خانوادهتان، لذتهای دیگر یا همان احساسات و هیجانات معمول نیست. جهتگیری شما متوجه آرامش و شکوفایی درونیتان است. ما داریم از کاشیای صحبت میکنیم که در آن، کمکهای انرژیمحور وجود دارد؛ اما جدا از آن، افرادی با تواناییهای شگفتانگیز، دانایی و درک عمیق حضور داشتند که میتوانستند به شما کمک کنند تا بتوانید به باشکوهترین شکل ممکن دنیا را ترک کنید.
سؤال: همچنین گفته میشود روزی که هیچ جسدی در مانیکارنیکا گات سوزانده نشود، دنیا تمام میشود. آیا این درست است؟
سادگورو: خوب، اگر کسی نمیرد، دنیا به پایان خواهد رسید، اینطور نیست؟ هر روز باید کسی بمیرد - این بخشی از فرایند است. گوتاما بودا اینطور رفتار کرد: وقتی زنی نزد او آمد و گفت: «لطفا پسر مردهام را نجات بده»، او گفت: «برو و از خانهای که مرگ ندیده باشد دانه خردل بیاور.» او در غم و اندوهش همهجا رفت و بعد فهمید که در هر خانهای کسی میمیرد. اگر زمانی در دنیا فرا رسد که هیچکس نمیرد، قطعاً به این معنی است که دنیا رو به پایان است. مردم باید بمیرند، زیرا مردم به دنیا میآیند.
سؤال: آگوریهایی در کاشی هستند که با اجساد کارهای عجیب و غریب انجام میدهند یا کارهای مختلف دیگری را آزمایش میکنند. مردم از آنها متنفرند…
سادگورو: مردم احتمالاً از آزمایشگاههای علمی، آزمایشگاههای بیولوژیکی، جایی که در حال انجام کارهای کاملاً عجیبوغریب با موجودات مختلف هستند، بازدید نکردهاند. تمام کارهایی که با نیت رفاه انجام میشود. گاهی اوقات چیز مفیدی به دست میآید، اما در بقیه زمانها، ما فقط در آزمایشگاهها کارهای عجیبوغریب انجام میدهیم. حتي اگر در دبيرستان زيست شناسي بخوانید، قورباغهها را باز میکنید و به داخل اين و آن نگاه میکنید. کاملاً عجیب است. اما همه ما این کار را انجام دادهایم و به انجام آن ادامه میدهیم، گویی این تنها راه یادگیری است.
هنگامی که بدن شروع به سوختن کرد، پرانا باید فوراً خارج شود. آگوریها میخواهند از انرژی حیاتی که آزاد میشود استفاده کنند و در آنجا با خودشان کاری انجام دهند...
هنوز پرانا در بدن مرده وجود دارد. اگر به مانیکارنیکا و هاریسچاندرا گات بروید، جایی که اجساد مرده سوزانده میشوند، آگوریها در آنجا مینشینند و تماشا میکنند. از همه کسانی که میآیند میپرسند: «این شخص چند سال دارد؟ چطور مُرده است؟» به همین دلیل است که برخی از افرادی که نمیخواهند این موضوع مشخص شود، بدن را با ورقههای پلاستیکی میپوشانند تا مردم نتوانند ببینند. اگر کسی از آنها بپرسد: «آن شخص چند سال دارد؟» آنها پاسخ نمیدهند. اما آگوریها میخواهند بدانند. آنها فردی را میخواهند که جوان باشد، زندگی پرجنبوجوشی داشته باشد و به دلایلی مرده باشد. هنگامی که بدن شروع به سوختن کرد، پرانا باید فوراً خارج شود. آگوریها میخواهند از انرژی حیاتی که آزاد میشود استفاده کنند و در آنجا با خودشان کاری انجام دهند. حالا مردم آن را به آنها نمیدهند، چون نمیخواهند از عزیزانشان اینطور استفاده شود. پس این افراد بدن را برمیدارند و فرار میکنند!
آنها میخواهند از بخشی از زندگی استفاده کنند. آنها میخواهند از انرژیای که از بدن مرده پس از سوزاندن آزاد میشود، استفاده کنند. آنها نمیخواهند این کار را با یک فرد زنده انجام دهند، زیرا منجر به قربانی کردن انسان خواهد شد. پس منتظر آمدن مردگان هستند. اگر علم آن را نمیدانید، نمیتوانید فکر کنید که همهچیز عجیبوغریب است. بله، این یک روش افراطی برای انجام کارها است. برای همه نیست. کاری است که باید بدون جلب توجه جامعه انجام شود. اما متأسفانه امروزه در همهجا جمعیت وجود دارد. زمانی بود که آگوریها اینجا بودند، و به ندرت کس دیگری در اطراف بود، بنابراین آنها کاری را که میخواستند برای رشد و رفاه خود انجام میدادند.
سؤال: اما اگر در مورد علم صحبت کنید، میتوانم بگویم: «آن میمونها استفاده شدند، اما در نهایت داروهایی به دست آوردیم.» اما آگوری به دنیا چه داده است که ما به آنها اجازه دهیم این کارهایی را که برای انسان خوشایند نیست انجام دهند؟
سادگورو: آنچه برای یک جامعه مفید است و آنچه نیست، در طول تاریخ در زمانهای مختلف تغییر میکند. هرچیزی که ما در مورد علم و ایجاد فواید بزرگ صحبت میکنیم، تنها درحالحاضر در یک زمینه خاص معنادار است. همه طرفداران محیط زیست شروع به تلاش کردهاند تا از هر کار علمی جلوگیری کنند، زیرا مردم دارند متوجه میشوند که به اسم توسعه، در حال نابود کردن خود منبع رفاهمان هستیم.
در جامعه، آنچه امروز درست است، فردا تحقیر میشود. آنچه امروز عالی است پسفردا بهعنوان وحشتناکترین چیز تلقی میشود. این بههرحال در ساختار اجتماعی اتفاق خواهد افتاد. به شما این باور داده میشود که همهچیز همین است و فردا نسل بعدی شما بلند میشود و میگوید: «کاری که شما کردید احمقانهترین کار است.»
آگوریها وارد بافت جامعه نمیشوند. آنها تنها درگیر ماهیت نهایی وجود خودشان هستند. آنها اهمیتی نمیدهند که جامعه چه فکری میکند، بنابراین همیشه از جامعه دور بودند. اما امروز جامعه تقریبا همهچیز را اشغال کرده است. جایی برای بودن ندارند. آنها به کسی آسیب نمیرسانند. آیا شنیدهاید که آگوری به کسی حمله کند؟ نه دارد با خودش کاریهایی میکند. مردم مواد مخدر مصرف میکنند، تا حد مرگ مینوشند، سیگار میکشند و آن را در صورت شما میدمند. آگوریها هیچکدام از این کارها را انجام نمیدهند. آنها در مکانهای دورافتاده هستند و کار خودشان را میکنند، با خودشان، نه با شخص دیگری.
آنها میخواهند به جایی تکامل یابند که آنچه برای شما منفورترین است، با آن دوست شوند. زیرا در لحظهای که چیزی را دوست دارید یا دوست ندارید، هستی را تقسیم کردهاید. و وقتی هستی را تقسیم کردهاید، نمیتوانید آن را در آغوش بگیرید. آنها با هرچیزی که شما نمیتوانید تحمل کنید پیش میروند، زیرا میخواهند آنچه را که دوست دارند و دوست ندارند از بین ببرند. همهچیز برای آنها یکسان است. این راهی برای در آغوش کشیدن جهان هستی است. ممکن است برای من و شما نباشد، اما برای کسی کار میکند. من مخالف هیچچیزی که کار کند نیستم. اگر کار کند برای من مشکلی ندارد.
سؤال: اگر کسی به کاشی بیاید، چهچیزی را باید حتماً تجربه کند؟
سادگورو: باید کمی آماده بیایید. اگر به کاشی سفر میکنید، حداقل بهمدت سه ماه وارد یک فرایند ساده مراقبه شوید. مدتی مراقبه کنید. کمی خودتان را حساستر کنید و بیایید. تمام اعتقاداتتان را در خانه بگذارید و بیایید. چیزی را باور نکنید.
سادگورو: کاشی یک مکان فوقالعاده است. ما باید این را یک بار دیگر به شکوه کامل خود بازگردانیم زیرا پیش از این هیچگاه انسانها جرأت نکردهاند چیزی به بزرگی و عمق کاشی را در این سیاره خلق کنند. اما متأسفانه، این مکان ضربات زمان و هجومها را تحمل کرده و بسیار از آن آسیب دیده است. زمان آن رسیده است که این را بازسازی کنیم و دوباره به جایگاه اصلیاش برگردانیم. این دین نیست. این مسئولیت ماست. اگر نگران رفاه انسانها هستیم، روشها، مکانیزمها و ابزارهایی که برای رفاه انسانها ایجاد شدهاند باید بازسازی شوند.